ابوالحسن صادقی
آرُوغَنوش بیدی یا زانامونوش اُومه؛ آروغن را که دید یاد زاییدن افتاد.
از جیری وارون بیشتی جیری نودون؛ از زیر باران رفته زیر ناودان.
از هر دَسّیت هاتا ازهمون دَس گیره؛ از هر دست که بدهی از همان دست می گیری.
اِقبالوم اگه ازهمه چیش سیاهو از اَنگونَه سیبی یُو؛ بختم اگر از همه چیز سیاه باشد از هندوانه سفید است.
اَگِه نَدتاتی شِووت دِرازُو؛ اگر نشاشیدی شبت دراز است.
اُون مُرغی خو اِنجیر خِرُووَه نوکُش کَجُو؛ آن مرغی که انجیر می خورد نوکش کج است.
ایش وَخ رُوجَه شَک دار نِگی؛ هیچ وقت روزه شک دار نگیر.
پارسال وارون بومی اَمسال کِفتی؛ پارسال باران آمده امسال از ناودان ها آب راه افتاده است.
تا پا دیم دُمی کُووَه نَه نَه واقّی نَکِرُووَه؛ تا پا روی دم سگ نگذاری پارس نمی کند.
تُخموری خوشوش بِکَه؛ کار خودش را کرد.
تو اون دیمی جُو مُون جی یون دیمی جُو؛ تو آن طرف جوی من هم این طرف جوی.
تومونامون جی رُو یَگ اوفتو نَه هُشُو وَه؛ شلوارهایمان هم در یک آفتاب نمی خشکد. (ربطی به هم نداریم.)
چوری چی فاییزه؛ جوجه پاییزه. (کنایه از شخص ضعیف.)
دوتی خو هُو ایچی بَرمِه جی کِرُووَه؛ دختر که هست هیچ، گریه هم می کند.
دیزی دِی نار گوشتی؛ دیزی کم حجم. (کنایه از آدم کم ظرفیت.)
زِمَسّون شُووَه سیاییش بِه طوخونَه مونُووَه؛ زمستان می رود اما سیاهی آن به محل پخت نان باقی می ماند.
سِر رُو یَقَه خوت دا؛ سرت را در یقه خودت کن. (به عیب های خودت توجه داشته باش.)
غیر از تَریش نَم جی دارُو؛ غیر از تر بودنش نم هم دارد.
فقط تومونوش پاهاما دِرُو؛ فقط شلوارش پای ماست. (کنایه از اینکه تنها ظاهر کار را دیدن.)
کادبوی؟ ایچیا، چِت کار کَرتَه؟ ایش کار؛ کجا بودی؟ هیچ جا، چه کار می کردی؟ هیچ کار.
کیه عروس عروسّی یُو، کیه زوما ایش خِبِر؛ خانه ی عروس عروسی است، خانه ی داماد هیچ خبر نیست.
نِجیندِش داریند رِقصیندَه؛ نزده دارند می رقصند.
هَریا اُفتو کیشا شِیو؛ هرجا آفتاب غروب کرد شب است.
هریابِشَه گِزِر خومیخ وِگُو وَتَه؛ هرجا بروی هویج را با میخ می کَنند.
یکی خِرُووَه از تنگی تِل یکی مِرُووَه از دردی دِل؛ یکی فراوان می خورد یکی دیگر از دلدرد می میرد.
یکی هاچینَه یکی واچینَه؛ یکی را جمع کن یکی دیگر را پهن کن.
یَگ رُویی راس رُو تِلوش نِه ایسُو؛ یک روده راست در شکمش نیست.
یون دیون کاری به اون دیه ندارو؛ این دود کاری به اون دود ندارد.
خو یک مشت اوو گنده ه چشو دیمی آدم شوریندا- کنایه از اینکه با یک مشت آب گندیده صورت را می شویند مثلا کسی که کارش را به نحو احسن انجام داده ولی دست آخر بدون پاداشی اورا اخراج کنند